در جغرافیای مردانگی و اخلاق، همواره نامهایی ظهور کردهاند که بیش از آنکه با مدال و درجه شناخته شوند، با مرام، منش و رفتارشان در خاطر مردم ماندهاند. در روزگار کنونی که جامعه به شدت محتاج الگوهای اخلاقی و انسانی است، چهرهی سرهنگ ذبیح رضایی بهعنوان نمونهای نادر از تلفیق علم، اخلاق، ادب، ورزش و خدمت اجتماعی، جایگاه ویژهای یافته است. او نه صرفاً یک افسر نمونهی نیروی انتظامی، بلکه شخصیتی چندوجهی و چندلایه است که مرز میان نظامیگری، پهلوانی، فرهنگ و انسانیت را از میان برداشته و با رفتار و اندیشهی خود نشان داده است که میتوان در عین اقتدار، مهربان بود و در عین قدرت، متواضع ماند.
ذبیح رضایی فرزند برومند محلهی گِلسفید خرمآباد است؛ محلهای که در عین سادگی و محرومیت ظاهری، سرشار از صفا، غیرت و همدلی است. در چنین خاکی، بذر انسانهایی میروید که سرمایهی اصلیشان اخلاق و صداقت است. رضایی از دل همین کوچهها برخاست؛ کوچههایی که غبارشان بوی رفاقت و همت دارد. او از همان آغاز نوجوانی، میان تلاش جسمانی و تعالی روحی پیوندی برقرار کرد و از همان دوران، نشانههای بلوغ اخلاقی و فکری در رفتار و منش او آشکار بود.
در عرصهی ورزش، سرهنگ رضایی چهرهای درخشان از پهلوانی ایرانی است. کشتی برای او صرفاً میدان رقابت و قدرتنمایی نیست، بلکه آیینی است برای خودسازی، فروتنی و آزمون روح. او گود کشتی را همانند عرصهی زندگی میبیند؛ میدانی که در آن، برد و باخت نه بر تابلوی امتیازات، بلکه در وجدان انسان رقم میخورد. رضایی از مکتب جهانپهلوان تختی الهام گرفته، اما در عمل نشان داده است که تختیبودن، تنها در صحنههای بزرگ المپیک معنا نمییابد؛ بلکه هرجا که انسان در عین قدرت، جوانمردی را پاس دارد، روح تختی حضور دارد. به همین سبب است که همنسلان او از ذبیح رضایی به عنوان «کشتیگیر با مرام» یاد میکنند، نه صرفاً قهرمانی صاحب عنوان. برای او، پیروزی در احترام به حریف معنا مییابد و شکست، هنگامی تلخ است که حرمت انسان در میدان از میان برود. چنین نگاهی، کشتی را از ورزش به آیینی اخلاقی بدل کرده و از ورزشکار، پهلوانی ساخته است که روح مردم را بازتاب میدهد.
اما رضایی تنها در میدان ورزش ندرخشیده است. او در عرصهی خدمت انتظامی، بُعد دیگری از شخصیت خویش را آشکار ساخته است. در لباس نیروی انتظامی، اقتدار را با عطوفت درآمیخته و نشان داده است که پلیس بودن یعنی پاسدار حرمت مردم بودن. نظم برای او صرفاً مجموعهای از آییننامهها نیست، بلکه نوعی نظم درونی است؛ انضباطی که از ایمان، وجدان و باور به عدالت سرچشمه میگیرد. او در مقام افسر، قانون را نه چون دیواری میان خود و مردم، بلکه چون پناهگاهی برای آنان میبیند. نگاه او به پلیس، نگاهی انسانمحور است؛ جایی که اقتدار از عدالت تغذیه میکند و امنیت از اعتماد.
رضایی باور دارد که پلیس باید برای مردم «چهرهی امن عدالت» باشد، نه چهرهی سخت اقتدار. از این منظر، او در میان همقطارانش به نماد اخلاق و منش نظامی بدل شده است. رفتار صادقانهاش، تواضع در برخورد با زیردستان، و برخورد محترمانه با مردم، از او شخصیتی ساخته است که در ذهن جامعه، تصویر متفاوتی از پلیس را تداعی میکند. تصویری که در آن، پلیس نه عامل ترس، بلکه مظهر آرامش است. او با چنین رویکردی، فلسفهی وجودی نیروی انتظامی را به معنای واقعی آن، یعنی خدمت به مردم و پاسداشت کرامت انسانی، معنا کرده است.
در کنار این وجوه حرفهای، ذبیح رضایی چهرهای فرهنگی و اندیشمند نیز هست. او اهل مطالعه، نوشتن و تحلیل مسائل اجتماعی است و قلمش را همچون سلاحی در خدمت آگاهی و بیداری به کار میگیرد. نوشتههایش از دل مردم میجوشد؛ از تجربهی زیستهی او در محلهی گلسفید، از دردها و امیدهای مردم لرستان، و از شناخت عمیق او نسبت به فرهنگ، تاریخ و هویت بومی. نثرش صادق و بیتکلف است؛ همانگونه که شخصیتش ساده، محکم و صمیمی است. او در نوشتههایش کوشیده است تا پیوند میان اخلاق لری، روح ایرانی و ارزشهای انسانی را بازنمایی کند؛ و این خود نوعی خدمت فرهنگی است که کمتر از خدمت انتظامی نیست.
در تحلیل شخصیت چندوجهی رضایی، میتوان از او به عنوان نمونهی عینی «انسان چندبعدی ایرانی» یاد کرد. او از یک سو دارای ذهنی منظم، تحلیلی و آکادمیک است که حاصل دانش دانشگاهی و تجربهی مدیریتی اوست، و از سوی دیگر، قلبی سرشار از ایمان، مهر و مردمداری دارد. در رفتار او، سه رکن اساسی اخلاق ایرانی – غیرت، فروتنی و جوانمردی – در کنار انضباط نظامی و بینش علمی قرار گرفتهاند. این ترکیب، از او الگویی ساخته است که هم در میدان عمل کارآمد است و هم در سپهر اندیشه و فرهنگ الهامبخش.
رضایی را میتوان نمایندهی نسلی از فرزندان لرستان دانست که با تکیه بر تلاش، اخلاق و دانش، توانستهاند مرزهای محرومیت را درنوردند و به چهرههایی ملی بدل شوند. او برخاسته از خاکی است که فقر مادیاش هرگز مانع غنای فرهنگی و اخلاقیاش نشده است. گلسفید، محلهای است که مردمانش صداقت را نان روزمرهی خود کردهاند و رضایی، آیینهی همان صداقت است. در واقع، زندگی او سندی زنده است بر این حقیقت که ارزشهای بومی، اگر با دانش و بینش همراه شوند، میتوانند الگوهای توسعهی انسانی را در هر جامعهای شکل دهند.
از دید جامعهشناسی فرهنگی، سرهنگ رضایی نماد پیوند سنت و مدرنیته است. او در حالی که به آیینهای دیرینهی پهلوانی، مردانگی و اخلاق لری وفادار مانده، توانسته است خود را با ساختارهای علمی، اداری و مدیریتی روز تطبیق دهد. این همزیستی میان سنت و نوگرایی، از او چهرهای ساخته است که هم برای نسلهای پیشین قابل احترام است و هم برای نسل جوان الهامبخش. چنین شخصیتی، نشان میدهد که توسعهی فرهنگی زمانی تحقق مییابد که ارزشهای اصیل بومی در دل نظام نوین آموزشی و مدیریتی بازتولید شوند.
در رفتار رضایی، سه ویژگی بنیادین بهروشنی قابل مشاهده است: خدمت، صداقت و تعهد انسانی. او چه در میدان ورزش، چه در عرصهی انتظامی و چه در فعالیتهای فرهنگی، همواره خدمت را نه امری اداری، بلکه وظیفهای اخلاقی دانسته است. صداقت برای او نه یک شعار، بلکه شیوهی زیستن است؛ و تعهد انسانیاش ریشه در باورهای دینی و فرهنگی دارد. او در مقام پلیس، به اجرای عدالت باور دارد، اما این عدالت را در چارچوب رأفت و انسانیت معنا میکند. از این منظر، رضایی مصداق عینی «پلیس جامعهمحور» است؛ الگویی که در ادبیات مدیریتی جدید، پلیس را نه ابزار کنترل، بلکه عامل تعامل میان مردم و قانون معرفی میکند.
دریافت نشان «سفیر صلح» از سوی فرماندهی نیروی انتظامی استان لرستان، نه تنها تأییدی بر خدمات انتظامی اوست، بلکه نشانهای از درک نهاد رسمی از وجه اخلاقی و انسانی شخصیت اوست. عنوان «سفیر صلح» در مورد سرهنگ رضایی معنایی دوگانه دارد: از یک سو بیانگر جایگاه او در ساختار نظامی است، و از سوی دیگر، نشانهای از رسوخ اندیشهی صلح و مدارا در روح او. او صلح را نه در سخن، که در رفتار و عمل معنا کرده است. هر برخورد محترمانه با مردم، هر نگاه مهربان به زیردست، و هر تصمیم عادلانه در خدمت، جلوهای از همان صلح درونی است که بر چهرهی او نشسته است.
در تأملی فلسفی، میتوان گفت رضایی تجسم پیوند میان «قدرت» و «فضیلت» است. در حالی که بسیاری از جوامع از جدایی این دو رنج میبرند، او توانسته است نشان دهد که قدرت بدون اخلاق، اقتدار واقعی نمیآفریند و فضیلت بدون قدرت، در عرصهی عمل ناتوان است. او با ترکیب این دو، الگویی از انسان متعادل را به نمایش گذاشته است؛ انسانی که در عین اقتدار، فروتنی دارد و در عین مهربانی، قاطع است.
از منظر مردمشناختی نیز، رضایی را میتوان نمادی از فرهنگ لری دانست که در بستر معاصر خود بازتولید شده است. فرهنگ لری بر پایهی سه مؤلفهی اصلی – غیرت، مهماننوازی و مردانگی – استوار است و رضایی در شخصیت خود این ارزشها را بازتاب داده است. او همانگونه که در میدان ورزش حریم حریف را نگه میدارد، در میدان کار نیز حرمت همکار و اربابرجوع را پاس میدارد. در نگاه او، «خدمت به مردم» ادامهی همان آیین «پهلوانی» است که در گود کشتی آموخته است. از همین روست که میان هویت ورزشی، انتظامی و فرهنگی او مرز روشنی وجود ندارد؛ هر سه جلوهی یک حقیقتاند: انسان بودن در اوج مسئولیت.
در زمانهای که بسیاری از ارزشهای انسانی در سایهی سرعت و رقابت کمرنگ شدهاند، وجود چهرههایی چون سرهنگ ذبیح رضایی یادآور این نکته است که هنوز میتوان میان اخلاق و عمل، میان ایمان و مدیریت، میان مردمداری و قانونمداری توازن برقرار کرد. او نشان داده است که الگو بودن الزاماً به مقام و عنوان وابسته نیست، بلکه به نوع زیستن و اندیشیدن مربوط است.
چنین شخصیتهایی سرمایههای فرهنگی هر جامعهاند؛ چراکه پیوند میان ارزش و عمل را زنده نگه میدارند. در نگاه مردم لرستان، رضایی نه تنها چهرهای نظامی یا ورزشی، بلکه نمادی از ایمان، ادب و مسئولیتپذیری است. او همان تصویری است که جامعه از «فرزند شایستهی مردم» در ذهن دارد: انسانی متواضع، مؤمن، اندیشمند و خدمتگزار.
در نهایت، میتوان گفت سرهنگ ذبیح رضایی نماد تداوم اخلاق در عصر پیچیدگی است. او با ترکیب چهار ساحتِ جسم، ذهن، وجدان و ایمان، الگویی از انسان متعهد معاصر ارائه کرده است. در وجود او، سنت و مدرنیته به صلح رسیدهاند؛ ایمان و علم در کنار هم قرار گرفتهاند؛ و اقتدار و عطوفت در تعادلی انسانی تجسم یافتهاند.
از همین رو، این نوشته صرفاً توصیف زندگی یک افسر نمونه نیست؛ بلکه ادای احترام به انسانی است که توانسته است در میان انبوه چهرههای رسمی، با رفتار و اندیشهی خویش به نماد اخلاق و مسئولیت بدل شود. جامعهی ما در چنین چهرههایی، معنا و امید مییابد. و بدینسان، این یادداشت را نه صرفاً بهعنوان تحلیل، بلکه بهمثابهی مدالی افتخاری از سوی مردم و قشر فرهیخته، بر سینهی پرغرور سرهنگ ذبیح رضایی میآویزیم؛ مردی که نامش در حافظهی لرستان و در دل مردمانش، همچون پهلوانان دیروز و فرزانگان امروز، با مهر و احترام جاودانه خواهد ماند.