به گزارش پایگاه خبری تمدن لر ، علی حسینی فعال فرهنگی اجتماعی در یادداشتی نوشت:
قسم به قلم وآنچه می نویسد
تاکنون هیچ کتابی نخوانده و هیچ سخنی نشنیده ام که صحنه های اسارت مردان ما در چنگال نامردمان بعثی عراق را،آنچنان که در این کتاب به تصویر کشیده باشد. این یک روایت استثنائی از حوادث تکاندهندهای است که از سویی صبر و پایداری و عظمت روحی جوانمردان ما را و از سوی دیگر تصویری از خباثت و قساوت نظامیان و گماشتگان صدام را جزء به جزء و کلمه به کلمه در برابر چشم و دل خواننده می گذارد و او را مبهوت می کند احساس خواننده از یک سو شگفتی و تحسین و احساس عزت است و از سوی دیگر غم و خشم و نفرت.
درود و سلام به خانوادههای مجاهد و مقاوم حسینی.
آنچه خواندید پی نوشت مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنهای بر کتاب "پایی که جا ماند" بود.
پیشنهاد می کنم همه وخصوصا مدیران امروزی کتاب "پایی که جا ماند" را مطالعه کنندتا بدانند پایه های میز مدیریتشان روی خون کدام شهید وایثارگر شاخص است.
سید ناصر حسینی پور جانباز جنگ تحمیلی نویسنده چیره دستی که از نوک قلمش در می بارد با نوشتن یادداشت های روزانه خود درجبهه واسارت اثری بی نظیر را خلق نموده که وقت مطالعه نوشته هایش روح انسان به پرواز در می آید.
سیدناصر حسینی پور 14 ساله است که به جبهه میرود و درشانزده سالگی در آخرین روزهای جنگ در جزیره مجنون به اسارت عراقیها در می آید او تخریب چی و دیدهبان بود و در واحد اطلاعات فعالیت میکرد در زمان اسیر شدن یک پایش قطع شده بود و فقط بارگ و پوستی به بدنش آویزان بود،او تصمیم میگیرد بعد از دوره اسارت هم دیده بان بماند و از اتفاقات و حوادث گزارش تهیه کند ولی به جای دوربین و دکل وبی سیم ،قلم وسیله کار اوست او دیده ها و شنیده هایش را در کاغذ های کوچکی که از حاشیه روزنامهها و کتابهای ارسالی از سازمان مجاهدین خلق جمع آوری می کرد با کد و رمز می نوشت و در لوله عصایش جاسازی میکرد تا اینکه در شهریور 1369دربیمارستان 17 تموز یادداشت هایش را در دفتر کوچکی( 20 برگ) می نویسد و در میان بانداژ پای مجروح خود پنهان وبه ایران می آورد . در آن دفتر به روایت اتفاقات جبهه و زمان اسارت و شهادت همرزمانش و رفتار خشونت آمیز عراقیها با اسرای ایرانی و حتی اسیران مجروح( از جمله خودش که با شلیک دو گلوله به پای مجروحش و عدم رسیدگی به مجروحیت شدید پایش تا حدی که عفونت میکند و کرم روی زخم وهمه بدنش به حرکت در می آید و نهایتاً عراقیها پایش را قطع می کنند می پردازد) او با صبر تمام این ضرب وشتم ها را تحمل میکند ولی به عقایدش پشت نمیکند و اینکه در آبان 1366 در سالگرد شهادت برادرش سید هدایت الله خانواده برای هر دو برادر مراسم برگزار می کنند و او می داند در حالی که در اردوگاه 16 تکریت جزء اسرایی بود که به عنوان مفقودالاثر و محروم از حق اسرای جنگی زنده بود ،خلاصه در روز 22 شهریور 1369 به وطن وخانه خود در روستای ده بزرگ از توابع شهرستان باشت استان کهگیلویه و بویراحمد بر میگردد . نوشته های او در این کتاب ارزشمند به چاپ رسید که آن را به یک گروهبان بهنام ولید تقدیم کرده است، ولید مسئول مستقیم شکنجه سید ناصر حسینی پور بود ،این کتاب 15 فصل است وشایسته است هرایرانی حداقل یکبار این کتاب ارزشمند رابخواند.
یادداشت : علی حسینی